
اشعار زورخانه ای
اشعار زورخانه ای
ای خوشا در زورخانه پاس حرمت داشتن
موزه کبر و ریا بیرون در بگذاشتند
کسوت همت فرو بستن زخود بی خود شدن
خویش را در پیشگاه پوریا بنگاشتن
از نوای ضرب مرشد روح را صیقل زدن
بذر ایثار و فتوت در دل و جان کاشتن
با ادب در حلقه گود مقدس بر شدن
سنگ و میل و تخته را با حرمتی برداشتن
چرخ عرفانی زدن پای ارادت کوفتن
شوکت کباده را بر روی سر افراشتن
از کدورتها زدودن خانه تاریک دل
اندر آن ایثار و احسان و صفا انباشتن
فرصتی تا هست باید بهره ای دریافتن
گیرو دار چرخ را بازیچه ای انگاشتن
ای خوشا آیین عیاری ز نو احیا شدن
پهلوانی همتی بر پاس آن بگماشتن
اشتراکگذاری در ...